روز شنبه بیستودوم آذرماه مصادف با اربعین حسینی است. به همین مناسبت جام جم با آیتالله سیدمحمد قائم مقامی، مدرس فقه و حکمت و سطوح خارج فقه حوزه علمیه درباره اربعین اباعبدالله(ع) و فلسفه آن، زیارت امام حسین(ع) و نحوه مواجهه ما با عاشورا به گفتوگو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید.
از آیتالله قائم مقامی تاکنون دو کتاب با عناوین اومانیزم پنهان و ادوار اربعه و تأملات فی الآیات المبارکات به چاپ رسیده است. ایشان کتابهایی همچون کلمات حکمت، تأملات فقهی در فقه استدلالی، تحریر التحریر (به عربی)، مجموعه مقالات معارفی و مجموعه مقالات در حکمت الهی را نیز در دست چاپ و انتشار دارد.
جناب استاد در ابتدا مناسب است تعبیر شما را از فلسفه اربعین و حکمت عدد 40 و این که چرا ما برای اباعبدالله اربعین میگیریم و برای مثال نه ثلاثین را بشنویم. مبنای اربعین چیست؟
در مورد موضوع اربعین اولین نکته این است که اربعین امری است که ریشه در قرآن کریم دارد و قرآن کریم میفرماید «واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر». این ریشه قرآنی اربعین است. به لحاظ حکمت عقلی هم بعضا اشاره شده است که اصولا در عدد 40 است که هر چیزی کامل و تتمیم میشود. برای مثال همین آیهای که اشاره شد و موضوع آن میعاد خداوند با حضرت موسی(ع) است، میگوید این میعاد 30 شب بود ولی با ده شب دیگر این میعاد تتمیم شد. این نشاندهنده این است که 30 ملاک است اما ده شب بعدی آن را تتمیم و تکمیل میکند. جزئیات این مساله شاید در بحث ما جا نداشته باشد؛ در حکمت بحث شده است اسرار این که چرا با عدد 40 یا 40 مرتبه یا 40 منزل یک چیزی کامل میشود. بر همین مبنای سرّ عدد 40 است که اهل سلوک و اهل معرفت برای جریان سلوک خودشان اربعین قرار میدهند. مراد از اربعین هم این است که 40 روز علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات عبادتهای مستحبی را بر خودشان قرار میدهند و انجام میدهند. همچنین اگر کسی بخواهد رذیلهای را که در وجودش هست برطرف کند، فرمودهاند 40 شبانه روز، خود را مقید کند تا آن رذیله را ترک کند؛ این امر مقدمهای برای ریشهکن شدن آن رذیله در وجودش است. یا مثلا شخصی فضیلتی را ندارد اما دوست دارد آن را در خود پدید آورد، میفرمایند که 40 شبانه روز تکلف کند؛ تکلف یعنی خود را وادار کند به فلان عمل خوب و بعد این فضیلت در او ریشه میدواند و استقرار پیدا میکند. اینها بحثی است که در مورد اربعین و اسرار آن مطرح است.
از جمله مواردی که در مورد اربعین و در بحث خاص ما مطرح است، این که وقتی کسی این جهان را ترک میکند اربعین او موضوعیتی دارد و از جمله آن چه اهمیت مییابد زیارت اوست و این که از قبر او در چهلمین روز رحلتش دیدار شود؛ کأنه وقتی که کسی فوت شده و دفن شده، زیارت اصلی او بعد از 40 روز است.
در مورد فوت یک انسان، بعد از 40 روز چه چیزی تتمیم و تکمیل میشود؟ آیا در روایات به طور مشخص مطلبی در مورد مساله اربعین بیان شده است؟
البته این را به طور دقیق و بر مبنای مدارک نمیتوانم بگویم، اما شاید بتوان این طور گفت در چهلم گویی واقعه فوت تکمیل میشود، یا به عبارت دیگر بازتولید میشود و دوباره پدید میآید. این مطلب را بر این اساس میگویم که وقتی کسی فوت میشود سرّ او، سرّ باطنی او مکشوف میشود. این مکشوف شدن سرّ باطنی و معنوی و روحانی فرد برای دیگری و برای جهان با استقراری که بعد از 40 روز پیدا شده است، میشود گفت تتمیم و تکمیل میشود. اینها البته احتمالات است، اما به هر حال بر این مبنا این سنت وجود دارد که اربعینها در مورد انسانهای معمولی هم گرفته میشود؛ الا این که در مورد وجود مقدس امام حسین(ع) که یک شخص خاص الخاص عالم الوجودند و واقعه خاص الخاصی به واسطه شهادت ایشان در عالم اتفاق افتاده است، این اربعین یک جنبه کاملا ویژهای پیدا میکند. از جمله جنبههای ویژه اربعین اباعبدالله(ع) این است که در مورد اشخاص دیگر ولو انبیاء و اولیاء و بزرگان فقط اربعین اول بعد از وفاتشان گرفته میشود. ولی در مورد وجود مقدس امام حسین(ع) به دلیل ویژگی خاص ایشان و این تعبیر که زمین، آسمان، جمادات، گیاهان و حیوانات نیز در شهادت ایشان 40 شبانه روز عزاداری کردند، حالا البته هر کدام به نحو خودش، اربعین ایشان به نوعی خاص شده است. بر اساس آن مطلبی که گفته شد جنبه خاص در اربعین اباعبدالله(ع) این است که موضوع عاشورا تجدید و عاشورا بازتولید میشود و از این رو میتوان گفت که تکمیل و تتمیم میشود.
بازتولید شدن عاشورا در اینجا به چه معناست؟ گویا بازتولید آن در تلقیای که شما دارید بازتولید یک واقعه تراژیک، آن گونه که عاشورا عموما درک میشود، نیست!
مرادمان از بازتولید عاشورا فراهم شدن امکان بازنگری به عاشوراست. وقتی میگوییم در اربعین، عاشورا تجدید و تکرار میشود، یک معنایی که به دست میآید این است که امکان بازنگری فراهم میشود؛ کأنه در بازتولید آن، این امکان فراهم میشود که جهان و انسان دوباره این واقعه را بنگرد و به حقیقت آن پی ببرد.
بنابراین سخن این خواهد بود که یک بار خود عاشورا را و خود واقعه کربلا را دیدی اما دوباره آن را ببین؛ در انتهای آن دهه پرشور حماسی نورانی حسینی، بعد از 40 روز دوباره آن را ببین. این نگاه دوباره از جمله چیزهایی است که در قرآن کریم دستور آن را داریم تحت عنوان «فارجع البصر» یعنی دوباره ببین. شما چیزی را یک بار دیدهای اما آن نگاه اول کفایت نمیکرده است. در نگاه اول خیری به دست آوردهای اما دوباره نگاه کن. در موضوع عاشورا مساله همین است.
نگاه اول همان چیزی را میبیند که در خود عاشورا اتفاق میافتد و در دهه محرم هم این نگاه وجود دارد و افراد میتوانند از آن، یعنی از عالم بیکران و پهنه بینهایت عاشورا بهره ببرند و بستگی به خود ما دارد؛ اما نگاه دوم همان بازنگری به عاشوارست. این بازنگری موجب میشود انسان امکان استفاده از حقایق و معارف و اسرار عاشورا را پیدا کند؛ چون ما معتقدیم عاشورا معدن بیکران حقایق و اسرار است. گویی که شما نمیتوانی آن حقایق فراوان را در اثر شدت صحنه، عظمت صحنه و ابهتی که صحنه دارد، در همان روز عاشورا به دست بیاوری. باید زمانی میگذشت؛ این زمان هم 40 روز بود؛ 40 روز باید سپری میشد، 40 مرحله و 40 منزل باید طی میشد.
این مراحل و منازل چهل گانهای که میفرمایید یادآور مباحث عرفانی و سلوکی است. بالطبع نگاه دوباره و بازبینی عاشورا نیز باید با نیرو و آمادگی خاصی در درون فرد همراه باشد. این طور نیست؟
بله. اتفاقا این نکتهای است که خوب است به آن توجه شود. انسان بعد از عاشورا باید سلوک ویژهای داشته باشد تا بتواند اربعین را کامل و بدرستی درک کند. اگر انسان آن پیام را شنیده باشد و آن اقتضا و ضرورتها را درک کرده باشد که حالا بعد از عاشورا من چه مشی و رفتاری باید داشته باشم، چه عملی باید بکنم، اگر آن عمل مناسب را داشته باشد، مثل این که فرض کنید انسان این توفیق را داشته باشد که خداشناسی کند یا این که بعد از عاشورا تا اربعین در تمام ایام به یاد امام حسین(ع) بوده باشد، اقامه مجلس کند، اقامه عزا کند، این گونه نباشد که همان روز عاشورا باشد و بعد دیگر تمام شود، اندیشهورزی ادامه داشته باشد، یاد امام حسین(ع) و زیارت امام حسین(ع) ادامه داشته باشد، چنین شخصی میتواند این نگاه دوباره را به نحوی مناسب داشته باشد. خوشا به حال کسی که بتواند اربعین حسینی را این گونه درک کند. شاید اساسا بتوانیم بگوییم اصل اربعین سلوک در واقع همین جاست؛ از عاشورا تا اربعین. البته ما که محرومیم... کاش کسی توفیق داشته باشد که این اربعین سلوکی را گرفته باشد؛ یعنی رفتاری نسبتا مناسب بعد از حادثه عاشورا داشته باشد؛ حادثهای که همیشه زنده است. خود را در ادامه حادثه عاشورا ببیند و یکی از رفتارها میتواند اقامه عزاداری عارفانه و عالمانه و آگاهانه باشد. در این صورت در اربعین چیزهایی را میبیند که مهمترینش توفیق زیارت امام حسین(ع) است. یعنی اجازه پیدا میکند که زیارت کند. برای مثال یکی از این رفتارها میتواند این باشد که فرد خود را مقید کند که هر روز زیارت عاشورا را بخواند. خب این حرکت سلوکی است، یک ادب است؛ که اگر چه انسان نتواند ادب کامل را مراعات کند این حداقل ادب را بجا بیاورد. این موجب میشود در اربعین توفیقی پیدا کند و اصل توفیق هم زیارت است.
یکی از مواردی که در اربعین به آن سفارش شده است همین زیارت است. زیارت با این شرایطی که شما میفرمایید، جایگاه و شکل خاصی خواهد یافت.
بله اساسا یکی از حکمتهای بزرگ ماجرای عاشورا و شهادت امام حسین(ع) مساله فراهم کردن امکان زیارت است و زیارت امام حسین(ع) هم یعنی زیارت الله. به همین علت است که گفته شده است «من زار حسین بکربلا فقد زار الله فوق عرشه» یعنی هر کس حسین(ع) را در کربلا زیارت کند، خدا را در عرشش زیارت کرده است. در اینجا نگفته است که «کأن» یعنی نگفته است که هر کسی حسین را در کربلا زیارت کند گویی خدا را در عرشش زیارت کرده است؛ البته اشکالی ندارد که این را بگوییم اما یک درجه بالاتر هم میتوانیم برویم و بگوییم که از آنجا که گفته است «فقد» یعنی «ان». این یعنی هر کس حسین(ع) را زیارت کند، خدا را زیارت کرده است.
به چه معنا زیارت امام حسین(ع) یعنی زیارت خدا؟
امام حسین(ع) فانی مطلق در خداوند است و فنای مطلق در خدا دارد. هیچ کس در عالم وجود به مقام فنای اینچنینی نرسیده است. انسان به واسطه شهادت اباعبدالله(ع) که فانی مطلق در خداوند بوده است امکان زیارت الله را پیدا میکند. به همین علت است که گفته شده هر کس حسین(ع) را زیارت کند، خدا را زیارت کرده است. چرا، چون حسین در خدا فانی است و فنای مطلق دارد.
شما فرمودید یکی از حکمتهای شهادت ایشان فراهم کردن امکان زیارت است...
بله همچنان که گفتم مراد از زیارت، زیارت الله است و منظور از زیارت الله همان لقاء الله است. بر این اساس یکی از حکمتهای شهادت امام حسین(ع) فراهم کردن امکان لقاء الله است. بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که درست است که ما میگوییم امام را و ضریح مطهر و قبر منور ایشان را زیارت میکنیم ولی قبر منور امام(ع) چیست که ما آن را زیارت میکنیم. قبر امام یا ضریح مطهر امام نمادی از روح مقدس امام است، نمادی از باطن امام است. در اسلام به قبر میگویند «سرّ» این که میگویند «قدس سره» یعنی خدا سرّش را پاک کند و منظور این است که قبر و خاکش را پاک کند. سرّ به طور مجازی به معنای خاک است وگرنه دلیل این که قبر را سرّ میگویند، این است که محل سرّ شخص است و صندوق سرّ کسی است که در آنجا قرار گرفته است. خب در قبر مطهر امام حسین(ع) سرّ الله است و در این سرّ الله وجه خداوند تجلی دارد؛ چون هر جایی که مقام فنا تحقق پیدا کند بلافاصله به دنبال آن مقام ظهور وجه خدا هم تحقق پیدا میکند و در آن جایگاه یا آن مقام فنا وجهالله ظاهر میشود.
در این صورت ظاهر زیارت امام حسین(ع) است و باطن آن زیارت الله است، باطن آن ملاقات خداوند است. این زیارت و ملاقاتی است که علت و مقصود آفرینش است. این که اربعین اینقدر مهم است برای این است که این مساله ارتباط مییابد با مساله این که چرا مخلوقات آفریده شدند. مخلوقات برای دیدار و ملاقات خداوند و برای زیارت الله آفریده شدند؛ که معادل با همان معرفت و معادل با عبادت است؛ اینها با هم معادلند و مترادفند و علت آفرینش هم همین است. خلاصه این که این امر در اربعین تحقق پیدا میکند؛ به این معنا که اربعین را باید در این زمینه فهمید.
بنابراین شما بر آنید که اربعین را با بنیادیترین مباحث و مسائل معرفتی و عرفانی و باورهای دینی پیوند بزنید. شاید برشمرده شدن زیارت اربعین به عنوان یکی از علائم مؤمن از سوی امام حسن عسکری(ع) نیز در همین زمینه قابل توجه باشد.
بله، امام حسن عسکری(ع) در حدیث معروفی زیارت اربعین را یکی از پنج علامت مؤمن گفتهاند. اما به نظر میرسد حقیقتا تا این سالهای اخیر که به برکت انقلاب مبارک اسلامی و توسعه انقلاب اسلامی و آزادی کربلا که واقعه مهم عصر ماست و به برکت امام خمینی (ره) این فرزند امام حسین(ع) صورت گرفت، این مساله روشن نشده بود. انقلاب اسلامی موجب شد کربلا و حرم مطهر امام حسین(ع) و قبر و مضجع منور ایشان از اسارت طاغوتیان و کفار و منافقین و ناصبیها و در این دوره پایانی صدام جنایتکار و در کل از حاکمیت یزید و یزیدیان آزاد شود؛ قبری که سرّ الله، وجه الله و حرم الهی است. آن متولیان منحط و ضد امام حسین(ع) یزیدی و اموی که اوباش عالم بودند به برکت انقلاب اسلامی و جهاد و قیام حضرت امام خمینی(ره) رفتند و متولیای که از جنس حرم و از جنس امام حسین(ع) است بر آنجا حاکم میشود؛ یعنی مراجع، یعنی اولیا و آنچه الان ما داریم.
میخواهم بگویم ما میخواندیم که نشانه مؤمن زیارت اربعین است و شاید فکر میکردیم برای مثال منظور زیارت اربعینی است که در مفاتیح داریم در حالی که منظور فقط این نبوده است. حداقل آن است که در روز اربعین این زیارت شریف را هم بخوانیم، اما سرّ آن را الان متوجه میشوید که در زمان ما 20 میلیون انسان با وجود خطر، تهدید و حضور شیاطین در آن منطقه مقدس، راهپیمایی عارفانه و الهی میکنند و این مانور آسمانی را بر پا میکنند. من این پدیده را بزرگترین مانور آسمانی انسان میدانم و واقعا بزرگترین مانور بشری است.
بله در آمارهای اعلام شده توسط سایتهای معتبر جهانی هم راهپیمایی اربعین بزرگترین اجتماع مسالمتآمیز بشری اعلام شده است.
بله مسالمتآمیز و زیباست. زیبایی در آن هست. در عین حال یک مانور است و در واقع یک مناسک است که ما آن را باطن مناسک حج میدانیم. این هم یک مناسک است یک مراسم دینی و معنوی است که با اذن خدا توسط بشر انجام میشود؛ یعنی اصل آن را خدا القا کرده است اما نحوه آن را انسان انجام میدهد.
میخواستم بگویم ما الان فرمایش امام عسکری(ع) را میفهمیم که فرمودند زیارت اربعین نشانه مؤمن است؛ مؤمنی که در این زمان میآید و وارد عتبات میشود و با وجود خطر، خطر مرگ، پیاده به طرف کربلا میرود و زیارت میکند.
صورت منطقی دیگر آن میتواند این باشد که اگر نشانه مؤمن زیارت اربعین است پس الان این جایی که چنین اجتماعی برای زیارت وجود دارد جبهه ایمان است، جبهه انسانیت است، جبهه حقیقت است، جبهه نور است و در برابر آن جبهه پلیدی است که با آن مقابله میکند و از جمله پلیدترین آن جبهه کثیف اسلامنمای منافقین تکفیری داعشی ضد اسلام و ضد خداست که دقیقا ضد جریان امام حسین(ع) است. امیدواریم که به کوری چشم کفار، منافقین، شیاطین و دشمنان خدا و به کوری چشم این تکفیریان، امسال عظیمترین راهپیمایی اربعین صورت پذیرد.
امیدواریم رسانههای غربی هم که هر جایی سوژهای پیدا میکنند آن را انعکاس میدهند و اگر جایی چیزی ناهنجار مانند قمهزنی هست آن را ضبط و پخش میکنند، صحنه این راهپیمایی آرام مسالمتآمیز را هم منعکس کنند تا جهان ببیند.
اگر موافق باشید به یکی از بحثهای قبلی شما برگردیم، شما اشاره کردید که در عاشورا حقایق و اسرار آشکار شده است و میشود با بازنگری، آن حقایق و اسرار را به دست آورد. مسالهای که در این باره وجود دارد این است که کلا این گونه کمتر به عاشورا نگاه شده و اگر هم این گونه نگاه شده به سمت بعضی کلیشههای کلی رفته و مطلب باز نشده است. آیا دستیابی به چنین حقایقی را امری شخصی و ذوقی میدانید که هر کس بنا به شرایطش و طریقی که طی میکند ممکن است به چیزی دست یابد یا این که میتوان وارد شد و بیان کرد که این حقایق چه هستند؟ مساله این است که این رویکرد به عاشورا در کنار دیگر رویکردها کاملا در اجمال باقی مانده است.
در کشف حقایق عاشورا هر دو جنبهای که شما به آن اشاره کردید مطرح است؛ یعنی این حقایق و کشف آنها هم جنبه علمی و عقلی و بحثی دارد و هم جنبه شهودی. طبعا برای رسیدن به حقایق بیشتری که در این گنجینه عظیم عاشورایی نهفته است باید سلوک داشت. این سلوک هم مبتنی بر دو پایه علمی و عملی است. باید کار فکری و کار مطالعاتی و درس و بحث و گفت و شنود انجام بشود و اکتفا نشود به مقداری که شخص گفته و شنیده است. عدم اکتفا خیلی مهم است. پایه دیگر آن هم رفتاری و کرداری است. انسان به واسطه کردارش میتواند قلبا شهود کند و به میزانی که ما مؤدب به آداب الهی و دینی باشیم به همان میزان امکان شهود قلبی و درونی پیدا میکنیم. وقتی که شخص شهود کرد میبیند عاشورا چه دریا و اقیانوس بیکرانی است.
اینجاست که شخص خجالت نمیکشد بگوید هر چه هست در عاشوراست. «کل یوم عاشورا» در اینجا معنی پیدا میکند؛ چون شخص میبیند این واقعه بر تمام وقایع سیطره پیدا کرده و این زمان بر همه زمانها مسلط و حاکم شده است. معنای «کل یوم عاشورا» این است؛ یعنی این واقعه آن قدر عظمت دارد که جمیع وقایع و جمیع زمانها را تحت تأثیر قرار داده است و چیزی خارج از جریان تأثر از عاشورا نیست.
به نظر میرسد این نکات یک اجمال دارند که البته برای ما باورمندان کافی است، اما مساله این است که چرا ما سعی نمیکنیم فاصله این اجمال و آن تفصیلی که میتواند این مطالب را برای غیرباورمندان هم تأثیرگذار کند، طی کنیم و این اجمال را به تفصیل در آوریم. آیا باید فقط همان مطالبی را که تاکنون گفته شده است به افراد و اذهان بیشتری منتقل کرد یا این که نیازمند رویکردهای جدیدی به عاشورا هستیم؟
همه اینها هست. اگر سوال شود چه مقدار کار شده است، شاید به طور دقیق نشود گفت اما میتوانم بگویم که به لطف خدای متعال و انوار ائمه(ع) کار شده است و الحمدلله علما، فقها، مؤمنین، اندیشمندان، متفکرین و حتی هنرمندان بویژه بعد از انقلاب اسلامی، کارهای زیادی انجام دادهاند. قبل از انقلاب کارهای خوبی شده، اما بعد از انقلاب هم به نحو دیگری فعالیتها ادامه پیدا کرده است و جای تشکر دارد؛ جز این که طبعا در قیاس با عظمت ماجرا و بیکرانگی آن باید گفت که این کارها با همه گستردگی کافی نیست و باید از این به بعد خواهان کار بیشتر روی این ماجرا بود. این کار بیشتر هم در دو بعد است که توأم هستند؛ یکی کار درونی و شخصی است و دیگری کار فکری، علمی، تحقیقی، معرفتی، فلسفی و عرفانی با ابزار علم و اندیشه و تحقیق و استدلال و مطالعه و اینها و نیز نگاه تحلیلی داشتن در مورد عاشورا و نگاه سنجشی و قیاسی داشتن به عاشورا و عاشورا را با قبل و بعد آن سنجیدن و قیاس کردن و بررسی تأثیر و تأثرات حوادث دیگر در رابطه با عاشورا. باید بررسی کرد چگونه همه حوادث جهان بعد از عاشورا متأثر از عاشورا بوده است، همان طور که میگویید الان مجمل است دیگر و باید یک فیلسوف، یک دانشمند، یک محقق، یک جامعهشناس و یک روانشناس اگر قبول کرده باشد این را باز کند.
با توصیفاتی که گذشت، عاشورا الان چراغی است که ما باورمندان به آن، آن را در خانه خودمان نگه داشته و سعی نکردهایم این چراغ را از این خانه بیرون بیاوریم و به نحوی از آن سخن بگوییم تا برای دیگرانی هم که بیگانه هستند، فهم شود. ما سعی نکردهایم آن را در قالب یک ادبیات جهانی بیان کنیم.
سخن شما کاملا درست و منطقی است. عاشورا باید موضوع یک تخاطب جهانی بشود و در این تخاطب جهانی ما باید بتوانیم عاشورا را در نسبت با همه چیز ببینیم و اثری را که روی هر چیزی گذاشته است بیان کنیم؛ نه فقط انسان و جوامع بشری بلکه نسبت آن با طبیعت هم بررسی شود و این که برای مثال تا چه حد مشکلات و خرابی فعلی طبیعت میتواند یکی از جلوههای تأثر از صحنه عاشورا باشد؛ این که طبیعت الان در اثر رفتار غلط انسان و تعامل غلط دچار مشکل شده است، این که جامعه بشری دچار مشکل است و سیرهایی که از عاشورا به بعد در قالب دو خط نور و ظلمت ادامه پیدا میکند اینها همه قابل بررسی است.
برای مثال خط ظلمت هنوز ادامه آن ظلم، شقاوت، قساوت و جنایتی است که جنایتکاران عاشورا انجام دادند. به نظر ما همان خط است که میآید و به حاکمیت جهانی یهود میرسد. این ادامه همان خط تاریک است به این معنا که باطن آن عمل منافقانه و غیراسلامی مسلماننماها این بود که حالا باید یهود بر جهان حاکم شود. این مساله باید باز و مستدل شود. از طرف دیگر خط نوری از عاشورا تقویت میشود و ادامه پیدا میکند که موجب بیداری انسان است، موجب آگاهی است، موجب توبه است، موجب بازگشت به حقیقت دین است و این خط هر چه جلوتر میرویم برجستهتر میشود و جلو میآید تا در زمان ما این خط به انقلاب اسلامی و حکومت دینی و حکومت ولایت فقیه منجر میشود که فرزند امام حسین(ع) و نایب ایشان تشکیل میدهد. در این دوره عدهای از انسانها به درجهای میرسند که فرزند امام حسین(ع) را یاری میدهند؛ یعنی عکس آن کاری که در زمان امام حسین(ع) انجام شد که سفیر امام حسین(ع) را تنها گذاشتند و به شهادت رساندند. اینجا عکس آن روی داد و ایرانیها امام خمینی را که سفیر امامحسین هستند و مسلم زمان ما بودند دعوت کردند و با ایشان میایستند و دور ایشان را خالی نمیگذارند. همچنان که اگر مردم عراق لیاقت پیدا میکردند و به مسلم کمک میکردند و دولت دینی به رهبری حضرت مسلم تشکیل میشد این تمهیدی بود برای این که امام حسین یعنی ولی کل بیاید. کاری که الان در ایران شده است و مردم کمک کردهاند و حکومت تشکیل داده و این حکومت، زمینهساز تشریففرمایی امام زمان(عج) است.
در مورد نکته پایانی باید بگویم که این مسائل دو جنبه دارد؛ یکی جنبه عقلی و علمی و تحقیقی که کار اندیشمندان، روشنفکران، محققان، فلاسفه و ایدئولوگهاست و یکی هم بعد سلوک مبتنی بر رفتار، کردار و اخلاق است که خیلی هم مهم است. اگر آداب مراعات شود، امکان فهم داده میشود که عاشورا چه بود، امکان شهود داده میشود. چون میدانید این امکان فراهم شده است که اگر انسان سلوک شایستهای داشته باشد واقعه را مشاهده کند، چون همچنان در باطن عالم در ملکوت عالم، یعنی در ملکوت هستی ضبط است و الان وجود مقدس امام زمان هم که میفرماید من دائما و شب و روز برای جدم اباعبدالله(ع) عزاداری میکنم و ندبه میخوانم این واقعه را همین گونه دارد میبیند. امیدواریم خداوند به حق امام حسین(ع) ما را کمک کند که بتوانیم این گونه باشیم.
.: Weblog Themes By Pichak :.